جدول جو
جدول جو

معنی مه مثال - جستجوی لغت در جدول جو

مه مثال(مَهْ مِ)
همانند ماه. ماه وش. ماه سان. چون ماه در زیبایی. زیباروی:
من دست به شاخ مه مثالی زده ام
دل دادم و پس صلای مالی زده ام.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
مه مثال
چون ماه در زیبائی، زیباروی
تصویری از مه مثال
تصویر مه مثال
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی مثال
تصویر بی مثال
بی مانند، بی نظیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم مال
تصویر هم مال
شریک در مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
مرکّب از: بی + مثال ’عربی’، بی مانند. (بهار عجم) (آنندراج)، بی نظیر. بی مشابهت و نابرابر. (ناظم الاطباء)، بی شبه. بی مانند. بی عدیل. بی مثیل: ماه طلوع از مشرق جمال بی مثال او کردی. (سندبادنامه ص 149)،
خدایست آنکه ذات بی مثالش
نگردد هرگز از حالی به حالی.
سعدی.
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوندا نگه دار از زوالش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی مثال
تصویر بی مثال
بی مانند، بینظیر
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گه بچیزی مالد کسی که شیئی را به پلیدی آلوده کند، مالیده به گه آلوده به پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی
بی همتا، بی نظیر
دیکشنری اردو به فارسی